English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 195 (8847 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
target behavior U رفتار اماج
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
behavior U سلوک اخلاق
behavior U رفتار
behavior U حرکت
behavior U وضع
behavior modification U تغییر رفتار
elastic behavior U حرکت ارتجاعی
elastic behavior U رفتار ارتجاعی
detour behavior U رفتار غیر مستقیم
implicit behavior U رفتار نااشکار
covert behavior U رفتار نااشکار
contact behavior U رفتار تماس جویانه
collective behavior U رفتار جمعی
behavior therapy U رفتار درمانی
behavior sampling U نمونه گیری از رفتار
ambivalent behavior U رفتار دو سوگرا
apopathetic behavior U رفتار گروه زاد
behavior repertoire U خزانه رفتار
automatic behavior U رفتار خودکار
avoidance behavior U رفتار اجتنابی
explicit behavior U رفتار اشکار
overt behavior U رفتار اشکار
expressive behavior U رفتار بیانگر
verbal behavior U رفتار کلامی
His behavior was stupid. U رفتارش احمقانه بود.
spontaneous behavior U رفتار خودانگیخته
social behavior U رفتار اجتماعی
regressive behavior U رفتار واپس رو
purposive behavior U رفتار غایت نگر
problem behavior U رفتار مشکل افرین
nonverbal behavior U رفتار غیرکلامی
maternal behavior U رفتار مادری
incipient behavior U رفتار اغازین
ritualistic behavior U تشریفات وسواسی
elicited behavior U رفتار فراخوانده
learned behavior U رفتار اموخته
locomotor behavior U رفتار جابه جایی
behavior rehearsal U تمرین رفتار
organizational citizenship behavior U رفتار شهروندی سازمانی
acid base behavior U خاصیت اسیدی- بازی
Her behavior was ecough to make me swar. U رفتارش کفرم را در آورد
on target U روی هدف
on target U بالای اماج زمان روی هدف
known target U هدف شناخته شده یا مشخص
target U نشانگاه
known target U هدف معلوم
target U حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
target U پنجرهای که متن یا گرافیک روی آن نمایش داده می شوند
target U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
target U هدف فرود هدف شمشیرباز
target U حد و مرز
target U سینه حریف
target U گل
target U تیر نشانه
target U سیبل
target U تخته هدف
target U اماج
target U نقطه برداشت یا قرائت
target U سپر
target U دیسکی که روی آن فایل کپی میشود
target U کامپیوتری که نرم افزار روی آن اجرا میشود.
target U هدف گیری کردن
target U برنامه هدف یا برنامه کامپیوتری به صورت کد هدف که توسط کامپایلر حفافت میشود
target U هدفی که می خواهید به آن برسید
target U هدف
target U نشان
target U مدت زمانی که برنامه هدف اجرا میشود
target U هدف مشخص
target of opportunity U هدف انی
target overlay U کالک هدفها
target discrimination U قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
target of opportunity U هدف ناگهانی
target overlay U کالک اماج
target designation U روش انتخاب هدف
target pattern U شکل قرار گرفتن هدف
target designation U سیستن انتخاب هدف
target pattern U شکل هدف مسیر تک هواپیما به هدف
target point U تیر نوک تیز
target price U قیمت مورد نظر
target materials U مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
target disk U دیسک مقصود
target diving U شیرجه از ارتفاعات مختلف به روی اب بمنظور سنجش دقت
target grid U شبکه هدف
target indications U عناصر هدف
target indications U اطلاعات مربوط به هدف
target indicator U شاخص نشان دهنده هدف شاخص هدف
target language U زبان هدف
target dossiers U پرونده هدفها
target folders U پوشههای پرونده هدف پوشه اطلاعات هدف
target echo U علایم دریافتی از هدف یاپدیدار شده روی صفحه راداراز هدف
target list U لیست هدفها
target language U زبان مقصود
target list U لیست اماجها
target dossiers U پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه
target grid U مختصات هدف
target price U قیمت موردنظر
thermal target U هوای گرم بالارونده برای بالون
time on target U زره
time over target U زمان رسیدن روی هدف زمانی که هواپیما روی هدف می رسد
To hit the target. U بهدف خوردن
transient target U هدف متحرک
transient target U هدف موقت هدف درحال حرکتی که مدت کمی در میدان دید قرار می گیرد
triplane target U هدف کش زیرابی
target areas U ناحیههدف
soft target U هدفبدوندفاع
target-oriented <adj.> U هدف گرا
target-oriented <adj.> U مقصد گرا
target-oriented <adj.> U هدف دار
time on target U اتش زمان روی هدف
time on target U زمان روی هدف
target profit U سود مورد نظر
target profit U سود مطلوب
target program U برنامه مقصود
target program U برنامه هدف
target programm U برنامه هدف
target range U برد هدف
target range U مسافت هدف میدان تیر مشقی
target rifle U تفنگ مشقی
target rifle U تفنگ مخصوص تیراندازی به هدف
target round U یک دور تیراندازی با تیر وکمان
target routine U روال هدف
target selector U دوربین انتخاب هدف دوربینی که مخصوص انتخاب هدفها به وسیله توپ است
target system U سیستم هدفها
target system U سیستم هدفهای میدان تیر سری هدفهای مستقر در یک منطقه
target market U بازاری که سخت افزار یا نرم افزار مخصوصا برای ان طراحی شود
area target U اماج منطقهای
lost target U تیر خطا
auxiliary target U نقطه کمکی
opportunity target U هدف ناگهانی
opportunity target U هدفی که غیرمنتظره فاهر میشود
pinpoint target U هدف نقطهای
pinpoint target U هدف دقیق تعیین شده
planned target U هدف طرح ریزی شده
planned target U اماج طرح ریزی شده هدف پیش بینی شده
point target U هدف کوچک
point target U اماج نقطهای
record as target U اماج را ثبت کنید
record as target U ثبت کردن بعنوان هدف
record as target U ثبت اماج
linear target U هدفهای درخط
linear target U هدفهای خطی
area target U هدف منطقهای
auxiliary target U هدف کمکی
crossing target U هدف متحرک
crossing target U هدفی که درسمت حرکت میکند هدف عبور کننده در مسیر رژه
crossing target U هدفهای متحرک عرضی
demolition target U هدف تخریب
demolition target U منطقه تخریب منطقه در نظر گرفته شده برای تخریب
disappearing target U هدف ناپدید شونده
disappearing target U هدف غایب شونده هدف ناپایدار
phantom target U جعبه بازاوا
fleeting target U هدف متحرک و زودگذر هدفی که با سرعت حرکت میکند
fresh target U هدف جدید
off target hit U ضربه بی ارزش شمشیرباز
scheduled target U اماج طبق برنامه
silhouette target U ادمک
silhouette target U هدف مصنوعی هیولای هدف
target arrow U تیر مخصوص تیراندازی
target audience U جماعت هدف تبلیغات
target audience U گروه اجتماعی که هدف تبلیغ هستند
target audience U افراد مورد نظر
target bow U کمان مخصوص تیراندازی باتیر و کمان
target cap U گشتی هوایی رزمی مخصوص تجسس منطقه هدف
target captain U عضو تیم چهارنفره تیراندازی با تیر و کمان که ضمنا"دستور اغاز و پایان را میدهد
target chart U نقشه هدفهای بمباران هوایی
target computer U کامپیوتر هدف
target date U زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
target description U خصوصیات هدف
target description U شرح مشخصات هدف
target description U شرح هدف
target array U نمودار گرافیک نیروها و تاسیسات و وضعیت دشمن در منطقه هدف
strategic target U هدف مهم نظامی
target angle U زاویه هدف
target allocation U واگذاری هدف
target aquisition U سیستم هدف یابی
target aquisition U سیستم تجسس هدف
target archery U مسابقه تیراندازی از فاصله معین با تیر و کمان
target area U منطقه هدف
target array U نیمرخ هدف
sleeve target U هدف کش هوایی استوانهای برای تیراندازی ضد هوایی
silhouette target U سایه هدف
target allocation U سهمیه بندی هدف
aerial target aquisition U هدف یابی هوایی
air target chart U نقشه هدفهای هوایی
air target chart U نمودارهدفهای هوایی
air target mosaic U مجموعه عکسهای تهیه شده از هدف عکس موزاییک هدفهای هوایی
target information center U مرکز جمع اوری اطلاعات هدفها
The aim [target] is 5 Euros. U هدف [کسب] ۵ ایرو است.
target offset methode U روش نشان دادن هدفها روی نقشه ها یا طرحهای عملیاتی
target detection radar U رادارحمایتکنندههدف
target approach point U اخرین نقطه بازرسی درمنطقه فرود یا بارریزی
gun target line U خط توپ هدف
target information center U مرکز اطلاعات هدف
air target material program U برنامه تهیه اماد برای تک به هدفهای هوایی
His plan miscarried . He missed the target U تیرش بخطا رفت
Recent search history Forum search
4express, overexpression
4express, overexpression
4express, overexpression
4express, overexpression
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com